«بحران افغانستان» و «روشنفکران»
زمان هوتک زمان هوتک

 

6

 

 

 

 

 

 

 

 

 

29.08.2013

درقسمت 5 پیرامون مفاهیمی، فرهنگ و دموکراسی قسماً مطالبی ارائه گردید. دراین بخش در مورد مفاهیمی: کثرت گرایی، آزادی و روشنفکر از دید اندیشمندان، تماس گرفته خواهد شد.

در مورد مفهوم «کثرت گرایی»:

" کثرت گرایی یا پلورالیسم سیاسی به معنای آئین کثرت است، که درحوزه های مختلف فلسفه دین، فلسفه های از اخلاق، حقوق و سیاست کاربردهای متفاوتی دارد که حد مشترک همه آنها، به رسمیت شناختن کثرت در برابر وحدت است. از جمله پلورالیسم سیاسی به این معنا است که اقتدار همگانی درمیان گروه های متعدد و متنوع پخش شود، تا این گروه ها مکمل یکدیگر بوده، دولت به حفظ توازن طبیعی میان آنها بسنده کند و حاکمیت مطلق در دست دولت یا هیچ فرد یا نهادی نباشد. پلورالیزم سیاسی را یکی از اصول بنیادی دموکراسی لیبرال می دانند و این البته به گفته «ماکس وبر» (کارل ماکسیمیلیان امیل وبر، 1864 ــ 1920 م، جامعه شناس معروف آلمانی)، نمونه ای آرمانی جامعه پلورالیستی است که گویا تحقق نیافته است. در عرف جامعه شناسی، پلورالیسم عبارت است از:

« جامعه ای که از گروه های نژاد مختلف یا گروه های دارای زندگی سیاسی و دینی مختلف می باشند، تشکیل یافته است

به عبارت دیگر، تکثرگرایی سیاسی یا کثرت گرایی سیاسی (پلورالیسم)، یک نوع نگرش فلسفی و سیاسی است که در فرم پایه ای بیانگر تنوع در افکار و پذیرش نظرات متعدد است.

بناءً، کثرت گرایی در واقع یک مفهومی کلی و به معنای پذیرفتن گوناگونی است. این مفهوم به روش های مختلف و در مباحث گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد. در سیاست، تکثرگرایی به معنای پذیرفتن گوناگونی علایق و عقاید در بین مردم است و میتوان گفت تکثرگرایی سیاسی یکی ازمهمترین مشخصه های «مردم سالاری مدرن» بشمار می رود. در سیاست مردم سالارانه، تکثرگرایی یک اصل رهنما است که به همزیستی مسالمت آمیز علایق و عقاید مختلف می انجامد. برعکس «اقتدارگرایی»

و «پارتیکولاریسم» یا (دلبستگی به مرامی خاصی)، تکثرگرایی با پذیرش گوناگونی عقاید بر این اصل پافشاری می کند که اعضای یک جامعه می توانند اختلافات خود را با استفاده از گفتگو همسو سازد.

یکی از ابتدایی ترین استدلال ها در مورد کثرت گرایی سیاسی را «جیمز مدیسون» (1751 ــ 1836 م، امریکایی، سیاستمدار، چهارمین رئیس جمهور امریکا)، درمقالات «فدرالیست» ارائه کرده است. در این نوشتارها، مدیسون این بیم را ایجاد کرده که «تخریب گرایی» به یک جنگ داخلی می انجامد و در ادامۀ گفتارش به جستجوی بهترین راه برای جلوگیری از وقوع چنین رخدادی پرداخته است. مدیسون این نکته را به اثبات رسانده که بهترین راه برای جلوگیری از «حزب گرایی»، ایجاد فضای است که در آن به هیچ یکی از احزاب اجازه مسلط شدن بر سستم سیاسی را ندهیم. این عقیده تا حدی زیادی تکیه بر تغیر دائم تأثیر گروه های سیاسی دارد، بطوری که از تسلط یک گروه جلوگیری کرده و در نهایت به یک رقابت دائمی بینجامد."(3)

" آیزایا برلین (1909 ــ 1997 م، لتونیایی، فیلسوف سیاسی)، هم به نقد تمام سستم های عقلانی می پردازد که مدعی وجود نوعی عینیت تاریخی فراتر از فرد و رهیافتی جبری و وحدت گرایانه به تاریخ هستند و لذا خواهان تفکر به شیوه ای است که هر گونه پاسخی برای مسألۀ برخورد اندیشه ها را با استفاده از راه حلی مطلق مردود بشمارد.

برلین می نویسد: «اگر، آن گونه که من تصور می کنم، اهدافی که انسان ها دنبال می کنند متعدد هستند و همیشه با یکدیگر سازگاری ندارند؛ آنگاه احتمال وقوع برخورد و بروز تراژدی، چه در سطح فرد یا در سطح جامعه، نمی تواند یکسره منتفی باشد

بنا براین، در نظر برلین، عمل و گفتار سیاسی مفهوم نخواهد بود مگر در متن و زمینه ای که در آن عقاید انسان ها رو در روی یکدیگر قرار گیرند و با هم برخورد کنند... به همین خاطر او، کثرت گرایی را حقیقی تر عنوان می کند، برای آن که می پذیرد که اهداف انسانی متعدد اند و در رقابت دائمی شان همواره با یکدیگر قابل مقایسه اند.

برلین در نوشته های خود، نگرش وحدت گرایانه به فرد را ــ یعنی نگرش فردی خویشتن نگر و بی اعتنا نسبت به دیگران را ــ در مقابل نگرش کثرت گرایانۀ خود به فرد قرار می دهد ــ یعنی «این اندیشه که اهداف متعدد و متنوعی وجود دارد که آدمیان می توانند به دنبال آنها روند و در عین حال موجوداتی کاملاً عاقل و انسان هایی به تمام و کمال باقی مانند، موجوداتی که قادرند روشنایی را در نزد دیگران نیز ببینند، همچون ما که آن را در جهان ها و اندیشه هایی که از جهان ها و اندیشه های ما بسیار فاصله دارند مشاهده می کنیم.»"(4)

" پُل ریکور (1913 ــ 2005 م، فیلسوف و ادیب برجستۀ فرانسوی)، هم مجذوب کثرت گرایی است و معتقد است که بحث و گفتگو بااندیشه های گوناگون امریست ممکن وضروری. او، به ایدۀ «توافق تعارضی» در زمینۀ اندیشه فلسفی و تجربه سیاسی اعتقاد دارد. توافق تعارضی از دیدگاه ریکور حاصل بلاواسطۀ برخوردهای فکری وتجربی میان صورگوناگون عقاید درفضای عمومی دموکراسی است."(5)

" تکثرگرایی سیاسی و مصلحت عمومی:

تکثرگرایی سیاسی، امیدواراست که فرآیندهای تعارض و گفتگو درنهایت به مشخص شدن و متعاقب آن به درک بهترین راه برای تک تک افراد جامعه یا همان «مصلحت عموم» بینجامد. چنین اصلی براین نکته دلالت دارد که دریک چهار چوب پلورالیستی مصلحت عموم یک مفهوم معین قیاسی نیست، بلکه وسعت و مضمون مصلحت عمومی تنها می تواند در سایه گفتگو کشف شود. نتیجه مهم این فلسفه این است که عقیده هیچ گروه خاص نمی تواند به عنوان «حقیقت مطلق» مورد تائید باشد. بنابراین وجود هیچ گروهی که بتواند دومفهوم «مصلحت عمومی» و «حقیقت مطلق» را باهم داشته باشد ممکن نیست.

در نهایت ممکن است که یک گروه موفق شود تا عقیده خود را به صورت عقیدۀ پذیرفته شده مطرح کند که البته این امر به جز با ایجاد مذاکرات در یک چهارچوب تکثرگرایانه محقق نخواهد شد و باید به صورت یک اصل کلی، به این نکته اشاره کرد که متصدیان یک چهارچوب تکثرگرایانه سالم نباید به صورت جانبدارانه عمل کنند و برای یک گروه خاص منافع نامتناسبی را ایجاد کنند.

طرفداران تکثرگرایی سیاسی براین عقیده هستند، که استفاده از فرایند مذاکره بهترین راه برای رسیدن به مصلحت عمومی است، چرا که زمانی که همه بتوانند در تصمیم گیری ها و قدرت شریک شوند(و بتوانند حق خود از نتایج استفاده از قدرت را طلب کنند)، مشارکت همه جانبه و همچنین حس تعهد بیشتری در جامعه شکل خواهد گرفت و در نهایت نتایج بهتری در طرح ها حاصل خواهد شد. در مقابل در جوامع استبدادی که قدرت در دست فرد یا گروهی متمرکز شده و تصمیمات به وسیله عده اندکی گرفته می شود، امکان کار شکنی بیشتر است.

شرایط کثرت گرایی:

همه گروه ها جهت موفقیت در تعین منافع مشترک تکثرگرایانه، مجبور به موافقت با یک میزان محدود از خواسته هایشان هستند، که متناسب با ارزشهای تقسیم شده ای است که گروه های متفاوت را به جامعه یکپارچه مبدل می کند و نقشها را جهت رفع کشمکش میان گروه ها تقسیم کرده است. مهمترین ارزش احترام و تحمل دو طرفه می باشد، به گونه ای که در صورت ایجاد برخوردهایی که بطور طبیعی در تغیر علایق و موقعیت ها رخ خواهد داد، هیچ گروهی به منافع دیگری تعرض نکنند و ارزش های همدیگر را ارج بنهند. گروه های مختلف باید بتوانند بدون واردکردن فشار همزیستی و جذابیت داشته باشند. دراین حالت مشاجرات را تنها باگفتمان مداوم که منتج به مصالحه و درک دوجانبه می شود، حل کرد.

کثرت گرایی سیاسی (پلورالیسم سیاسی) و ارتباط آن با دموکراسی:

کثرت گرایی سیاسی، بخشی مهمی ازیک نظامی مبتنی بردموکراسی را تشکیل می دهد. دموکراسی کثرت گرایی، نظامی سیاسی است که در آن اهرم های قدرت و تصمیم گیری تنها در دست یک مرکز قدرت نیست، بلکه احاد مختلف مردم از طریق نمایندگان خود در تصمیم گیری های مهم سهیم هستند. به عبارت دیگر تمام نظام های دموکراتیک جهان به گونه ای دارای خصلت کثرت گرایی هستند. کثرت گرایی خود را در حوزه های گوناگون همچون: فرهنگی، سیاسی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و غیره نیز متبلور میکند."(6)

در مطالب بالا، منظور تحلیل تمام جنبه های کثرت گرایی در تمام عرصه ها از دید اندیشمندان مورد نظر نیست، بلکه روشنی حداقل و اجمال درمورد کثرت گرایی درنظر می باشد. به هر صورت، در کثرت گرایی سیاسی در افغانستان می باید به چند ویژگی مهم آن توجه مبذول گردد:

ـــ گرچه سستم عنعنوی در افغانستان، سستم صدارتی ــ پارلمانی بوده، ولی امروزه که سستم ریاستی از سستم امریکایی کاپی شده است، می باید مطابق مواد احکام قانون اساسی افغانستان عیار گردد.

ـــ تفکیک قوای ثلاثه به معنای واقعی کلمه و عدم مداخله در کارهای یکدیگر.(اجرائیه، مقنینه و قضائیه)

ـــ پارلمان متشکل از دو مجلس: ولسی جرگه و مشرانو جرگه.

ـــ پیاده کردن نظام انتخاباتی مطابق قانون انتخابات در تمام سطوح.

بر بنیاد مطالب فوق، دولت در چهارچوب نظام دموکراتیک، در کنار سایر نهادهای اجتماعی، سازمان های خصوصی، انجمن های حقوقی، احزاب سیاسی و سازمان های غیردولتی (مردم نهاد یا ان جی او)ها تنها یکی از لایه های اجتماعی باشد نه کل آنرا. چون این گوناگونی را می توان از منظرهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، کثرت گرایی نامید.

در مورد مفهوم «آزادی»: (با آزادی گرایی اشتباه نشود)

" آیزایا برلین، برای آزادی دها تعریف را ادعا می کند. همین امر سبب شده است که تعریفی دقیقی از آزادی ارائه نشود و به تبین مصادیق آن اکتفا شود. او دو مفهوم «آزادی ــ حقیقت» را مکمل یکدیگر می داند. برلین یادآور می شود که با آزادی به حقیقت رسیدن، هیچ کس را به قبول آن مجبور نساختن، اما لحظه ای هم از جستجوی آن دست برنداشتن.

ولتر (1694 ــ 1778 م، از نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری)، درلغت نامه فلسفی خود آزادی را «شناخت حقوق بشر» معنی می کند. شناختی که به گفته او «دفاع از این حقوق» را به همراه دارد.

روسو، قرارداد اجتماعی را نتیجه اتحاد اجتماعی اراده های فردی افراد یک جامعه می داند. ولی از نظر او این اتحاد تنها زمانی امکان پذیر است که بر مبنای آزادی و نه زور استوار باشد. لذا، لازمه این آزادی پیروی از «اراده کلی» است که به منزله «شخصیتی عمومی» از اتحاد شخصیت تمامی شهروندان تشکیل می یابد.

مونتسکیو (شارل لوئی دو سکواندا یا بارون دو مونتسکیو، 1689 ــ 1755 م، یکی از متفکران سیاسی فرانسوی درعصر روشنگری)، در رابطه به آزادی یادآور می شود که: «آزادی حق اعمال هر چیزی است که قوانین اجازه دهندقوانین از نظر او، «روابط ضروریی هستند، که از ماهیت امور مشتق می شوند.» مونتیسکیو، آزادی سیاسی شهروند را «آسودگی خاطری می داند که از عقیده او در بارۀ امنیت خویش سرچشمه می گیرد.» بنابراین، آزادی بدون امنیت مفهوم خود را از دست می دهد. بدین منظور، از نظر مونتسکیو، ملت آزاد، ملتی است که در زندگی روزانه خود از امنیت کافی برخوردار باشد. مونتسکیو بقای این امنیت را در وجود حکومتی می بیند که از آزادی شهروندی در برابر شهروند دیگر دفاع می کند.

کانت، آزادی را کیفیت خاصی ارادۀ بشری و پایه و اساس اخلاقیات می داند. او یادآور می شود که فاعل اخلاقی با محترم شمردن قانونی که خرد به او به مثابه اراده نیک به او تکلیف می کند، آزادی و خودمختاری خود را به دست می آورد. از این رو، خود مختاری انسان در نحوۀ قانون گذاری او تعین می شود. هر فرد قوانین اخلاقی را در ارتباط با سعادت و خوشبختی خود تعین می کند. ولی از نظر کانت، انسان اخلاقی تنها کسی است که در فرایند عمل خویش هیچگاه بشریت را به عنوان وسیله در نظر نمی گیرد، بلکه همواره بشریت را غایت می شمارد. بدین منظور او می باید به گونه ای عمل کند که اراده آزاد و خودمختارش موجب از بین رفتن آزادی و خومختاری دیگر اراده ها نشود. به همین جهت انسان اخلاقی در عین حال از دو قانون پیروی می کند: هم از قانون اخلاقی ای که خود به تنهایی آن را خلق کرده است و هم از قانون حقوقی ای که به همراه دیگران در نهادنِ آن شرکت کرده است...

او در این رابطه اصولی را یادآورشده که عبارت اند از:

1 ـــ هر عضوی از اجتماع در مقام انسان آزاد است.

2 ـــ هر عضوی از اجتماع در مقام فاعل با دیگری برابر است.

3 ـــ هر عضوی از اجتماع در مقام شهروند مستقل است.

آزادی، امکان عملی کردن تصمیم هایی است که فرد یا جامعه به میل یا ارادۀ خود می گیرد. اگر انسان بتواند همۀ تصمیم هایی را که می گیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار اورا محدود نکند و درقید و بند در نیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی حد و مرز است. اما چون انسان ها بطور اجتماعی زندگی می کنند، نمی توانند آزادی مطلق داشته باشند. زیرا آزادی بی حد و مرز یک فرد به پایمال شدن آزادی افراد دیگراجتماع می انجامد. به همین سبب است که هر جامعه ای با قانون ها و مقررات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خاصی هم حافظ آزادیهای افراد آن جامعه میشود و هم حد و مرزهایی برای این گونه آزادیها بوجود می آورد. قانون ها و مقررات جهانی نیز آزادی های مردم سراسر جهان و حد و مرزهای آنها را در جامعۀ جهانی معین و مشخص می کنند.

تلاش ها و مبارزه انسان در طول تاریخ زندگانی او همواره برای بدست آوردن آزادی مشروع و قید و بند زدن به آزادی مطلق فرمانروایان ستمگر و زورمندان بوده است.

جوامعی که توانسته اند برحاکمان خودکامه پیروز شوند و حکومتهای فردی و استبدادی را براندازند، از آزادی های فردی و اجتماعی زیادی برخوردار شده اند. قانون اساسی هر جامعه، اعلامیه جهانی حقوق بشر، اعلامیه جهانی حقوق کودک... نمونه هایی از نتیجۀ هزاران تلاش بسیاری از انسان ها هستند که در راه بدست آوردن آزادی های فردی و اجتماعی از آسایش، مال و جان خود گذشته اند.

اکنون با این که اصول آزادی های فردی و اجتماعی در جامعه های کنونی جهان معین شده اند، ولی هنوز راه درازی در پیش است تا این آزادی ها که بر قانون ها و اعلامیه ها نقش یافته اند در نظام ها و حکومت های سیاسی گوناگون جهان به سود مردم به کار بسته شوند. شکل های تازۀ استعمار و وابستگی های سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی بعضی از کشورها به قدرت های بزرگ سبب محدود شدن و حتی از میان رفتن آزادی های فردی و اجتماعی در بعضی از کشورها شده است.

امروزه در جهان انواع آزادی ها همچون: آزادی مذهب، آزادی پوشیدن لباس، آزادی اقتصادی، آزادی تجمع صلح آمیز، آزادی رای دادن و انتخاب آزاد و دموکراتیک، آزادی های اجتماعی، آزادی سیاسی، آزادی اکادمیک، آزادی قومی و ملیتی، آزادی های مدنی، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی رسانه و مطبوعات، آزادی انتقادکردن از قدرت، آزادی اعتراض کردن، آزادی مقاومت (ازجمله: دربرابر اشغال نظامی، استعمار و امپریالیسم)، آزادی در تولید هنر، آزادی وصیت و غیره وجود دارند، که نظام های مدعی دموکراتیک بودن میباید برای افراد جامعه خود بدهند، اما متأسفانه هنوز که هنوز است، در اکثر جوامع رسیدن افراد آن به این همه آزادی ها فاصلۀ درازی در پیش است."(7)

در مورد مفهوم «روشنفکر»:

روشنفکر کیست وچگونه این مقوله وارد ادبیات جهان شد و یک روشنفکر باید چه صفاتی را داشته باشد؟

واژه«روشنفکر» درزبان فارسی، معادل واژه«انتیلیکتویل» فرانسوی و«آوف کلیریر» آلمانی می باشد، که از دو واژه «روشن» و «فکر»، ترکیب وصفی را ساخته است. در لغتنامه دهخدا روشنفکر به کسی نسبت داده می شود که دارای اندیشه روشن باشد و "«روشنفکری» به معنی تفکیک دو چیز از همدیگراست. به همین دلیل به عنوان روح انتقاد گرا و ممیز شناخته می شود."(8)

" اصطلاح «روشنفکر»، برای نخستین بار در فرانسه در دوران محاکمۀ کاپیتان «دریفوس» به کار رفت. بیش از صدها تن از نویسندگان آن دوران فرانسه، افرادی چون مارسل پروست، آندره ژید، امیل زولا و غیره بیانیه ای را امضا کردند تحت عنوان «بیانیۀ روشنفکران» و درآن ازدولت فرانسه خواستند که به پروندۀ دریفوس دوباره رسیدگی کند...

درمقاله به مفهوم «روشنفکر» تنها به منزلۀ یک مقولۀ حرفه ای و اجتماعی در جامعۀ جدید اروپا تجلی پیدا نمی کند، بلکه به مثابه وجدانی جهانی تلقی می شود که ازرسالتی سیاسی و اخلاقی برخوردار است. ازاین رو است که نوشتۀ امیل زولا در مورد محاکمۀ دریفوس تحت عنوان «من متهم می کنم» به چاپ می رسد و برنار لازار در مقالۀ خود به نام «حقیقت در بارۀ قضیۀ دریفوس»، کلمۀ حقیقت را به معنای حقوقی، اخلاقی و سیاسی آن مطرح می کند."(9)

" روشنگری، که محصول اندیشیدن آدمیان در یک برهه تاریخ بشری میباشد و فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (1724 ــ 1804 م) آنرا «خروج انسان از صغر خویش، صغری که خود مسؤول آن می باشد، تعریف کرد و بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم ودرک ما ناشی نمی شود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه می گیرد. او، برخلاف این جبن فکری، بر شجاعت خردمند بودن اصرار داشت. (دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش! این است شعار روشن نگری.) به همین اساس، روشنفکر وارث اصلی عصرروشنگری است که طی قرن ها تاریخ غرب ازآن تأثیر پذیرفته است."(10)

" بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابطه با روشنفکر می توان آنرا چنین بیان داشت. روشنفکر از قشر تحصیل کردگانی در جامعه است که با نگرانی های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می کند.

روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته ها احساس مسؤلیت و تعهد می کند.

روشنفکر، در منظر کلی شامل مجموعه خصلت هایی است همچون:

ـــ آزاد اندیشی را از اخلاق مدنی می آموزد.

ـــ وجدانش، نخستین و آخرین پایگاهی است که آزادی اندیشه او در آن شکل می گیرد.

ـــ برایش، هیچ حقیقتی یکبار و برای همیشه پذیرفته شده نیست و برای روشنفکر حقیقت به شکل مطلق وجود ندارد. به عبارت دیگر، حقیقت برای روشنفکر بصورت «ایمان» مطرح نمی شود، بلکه به منزله عقیده ای است که با دیگر عقاید در برخورد است.

ـــ او، برخلاف وحدت گرایی و ایمان به این فرض که همه ارزش ها را می توان با معیار واحدی سنجید، اعتقاد به تکثر ارزش ها دارد.

ـــ دارای «وجدان شوربختی» است که او را در چهارچوب فکری انتقادی قرار می دهد.

ـــ وارث اصلی انسانگرای (هومانیست) عصر رُنسانس و روشنگر قرن 18 میلادی اروپاست، که با استفاده از روحیۀ انتقادی خویش به جنگ اساطیر و خرافات می رود و معتقد به ارزش های جهانی چون: عقل، عدالت، شکیبایی، آزادی و زیبایی است که امروزه برخی از آنها را در چهارچوب اعلامیۀ حقوق جهانی بشر می یابیم.

ـــ فردی تنهاست و از این جهت آزاد و خود مختار است.

ـــ روشنفکر را «خوزه اُرتِگا ای گاست» فیلسوف معروف اسپانیایی نیمۀ اول قرن 20 ، در کتاب خود (تماشا گر)، فردی معرفی می کند که از زندگی ای درونی برخوردار است و هر لحظه می داند که چه فکر می کند و برای چه فکر می کند.

ـــ کسی است که ارزش های جهانی را به صورت وجدانی شوربخت در اندیشۀ خویش می جوید و با آنها زندگی میکند و تنها برخوردی ایدئولوژیک با آنها ندارد.

ـــ شهروند آزاداندیشی است که افسانه ساز و افسانه پرداز نیست.

ـــ بُت ساز نیست، بلکه بُت شکن است.

ـــ با کثرت گرایی فلسفی و سیاسی مخالفت نمی کند، از بحث و گفتگوی مسالمت آمیز بیزار نیست و طرف مقابل خود را به عنوان «دشمن» سیاسی و فکری خود قلمداد نمی کند و مانع پیشرفت دموکراسی و اخلاق مدنی ای نمی شود که بر مبنای احترام به دو اصل فردیت و خلاقیت خود مختار فرد پایه ریزی شده است.

ـــ بیرون از سیاست است و جهت هر چه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، حتی نسبت به گروه های هم آرمان هم تعلق و همبستگی ندارد.

ـــ دارای امید به آینده و حرکت در آن جهت و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست.

ـــ در برابر رخدادها شکاکیت منطقی دارد.

ـــ مخالف هر گونه عقب ماندگی و جهل و خرافه است و در جهت رشد نوسازی تلاش می کند.

ـــ منتقد است و تحول خواه.

ـــ با سه گروه تعامل ندارد:

1 ــ اصحاب قدرت. (دولت ــ حکومت)

2 ــ اصحاب دین. (کلیسا ــ روحانیت)

3 ــ اصحاب ثروت. (زمین داران ــ سرمایه داران)

بناءً روشنفکر به معنای فردی است که به دلیل وجدان اخلاقی خاص خود معتقد به اصول کلی و جهانی ای است که شامل حال همه انسان ها می شود و به همین دلیل مدام می کوشد تا به مسائل جزئی به شکلی جهانی بیندیشد. نتیجه این که روشنفکر به معنای مُدرن کلمه، ضامن عملکرد انتقادی دموکراسی است و به همین منظور با بازنگری اصول مدرنیته و کوشش در طرح و سنجش فلسفی و معرفتی آنها در چهار چوب فرهنگی جهانی، مرزهای فکری خود را به روی فرهنگ های دیگر جهان باز می کند."(11)

ادامه دارد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـــ ویکی پدیا ــ دانشنامه آزاد؛ مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، رامین جهانبگلو، تهران، 1374 ، ص ــ 52 الی 58. (اقتباس آزاد.)

2 ـــ ویکی پدیا، (مقالۀ معنی و مفهوم دموکراسی ــ آموزه های مهر پویا، نوشتۀ مهر پویا)،وهمان کتاب، ص ــ 65، 72، 89.

3 ـــ ویکی پدیا.

4 ـــ مدرنیته، دموکراسی و روشنفکر، رامین جهانبگلو، کثرت گرایی و دموکراسی در اندیشه های آیزایا برلین، تهران، 1374 م ، ص ــ 78، 82، 85.

5 ـــ همان کتاب، ص ــ 123.

6 ـــ ویکی پدیا.

7 ـــ ویکی پدیا.

8 ـــ ویکی پدیا.

9 ـــ همان کتاب ــ اقتباس آزاد.

10 ـــ ویکی پدیا.

11 ـــ ویکی پدیا و همان کتاب (اقتباس آزاد)








September 1st, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات